نمیتونی درکم کنی

ساخت وبلاگ
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی‌ ستتو مرا باز رساندی به یقینم، کافی‌ ستقانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو ؟گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافی‌ ستگله‌ ای نیست، من و فاصله‌ ها همزادیمگاهی از دور تو را خوب ببینم کافی‌ ستآسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کنمن همین‌ قدر که گرم است زمینم کافی‌ ستمن همین‌ قدر که با حال و هوایت گهگاهبرگی از باغچه‌ شعر بچینم کافی‌ ستفکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیزکه همین شوق مرا خوب‌ ترینم! کافی‌ ست سه شنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۰ ساعت 11:29 توسط نیمای نازی نمیتونی درکم کنی...
ما را در سایت نمیتونی درکم کنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanha5565 بازدید : 152 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 0:34

دارم برای تو مینویسماز اینکه دوری ات چگونه روزگارم را سیاه کردهاز اینکه …گریه ام نمیگذارد ادامه دهمخلاصه بگویم که دلم آغوش تو را میخواهددلم میخواهد مثل گذشته کنارم باشیودوباره برای امدنم دعا کنی وبرای یک لحظهکنار من بودن بی قرار باشی و تو نمیدانی من برای دوباره کنارت بودن چه ها کردم و وقتی فهمیدم دیگر نیستی و نمیتوانم داشته باشمتدست به چه کارهایی زدم که بتوانم تورا فراموش کنماما چه کنم که موفق نشدم که بتونم فراموشت کنموازت خواهش میکنم برگرد بیا و این دیوانه را ببرنگذار عشق و از کس دیگری گدایی کنم جمعه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 13:26 توسط نیمای نازی نمیتونی درکم کنی...
ما را در سایت نمیتونی درکم کنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanha5565 بازدید : 141 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 0:34

بعضی ها را هرچقدر هـم که بخواهی تمام نمی‌شوندهمش به آغوششان بدهکار می‌مانیحضورشان گـرم استسکوتشان خالی می‌کند دل ِآدم راآرامش ِ صدایشان را کم می آوری !هر دم هر لحظه کم می آوریشانآخ که چقدر کم دارمتکاش میتوانستم لحظه‌ای کنارت بنشینموای کاش میتوانستم دستانت را در دستانمبگیرم و به چشمای قشنگت خیره بشموحرفهایی که سالها در دلم مانده به تو بگویم و بغض گلویم را از چشمانم سرازیرکنموبگویم که بعد رفتنت چه بر سر خودم و زندگیم اوردم و رفتنت چقدر درد اور بود وکاش میشد زندگی را هم مثل یک اهنگ‌از سراورد یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 1:34 توسط نیمای نازی نمیتونی درکم کنی...
ما را در سایت نمیتونی درکم کنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanha5565 بازدید : 226 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 0:34